ترکان
و
بررسي تاريخ, زبان و هويت آنها در ايران
حسن راشــــــــــدی
تاريخي که ما امروز از آن به عنوان تاريخ ايران نام ميبريم و در مدارس و دانشگاههاي کشور تدريس ميشود, عموماً تاريخي است که اساس و پاية آن بيشتر از زمان به حکومت رسيدن رضاخان و در ادامة حاکميت خاندان پهلوي, به دست پرورش يافتگان مکتب باستانگرايي اين دوران بنيانگذاري شده است که آنرا ميتوان «تاريخ پارسيان» ناميد.
چرا که مبدأ اين تاريخ نه از زمان تشکيل حکومتهاي بومي در سرزميني که امروز ايران ميناميم, بلکه از زمان به حکومت رسيدن هخامنشيان که بنيان گذاران تاريخ پارسيان هستند شروع ميشود؛ چنانچه در زمان محمدرضا پهلوي که باستانگرايي دوران پهلوي مراحل تکاملي خود را طي ميکرد مبداء تقويم ايران از هجري شمسي که مبداء اسلامي داشت به شاهنشاهي, که مبداء حاکميت کوروش هخامنشي پادشاه پارس در ۵۵۰ قبل از ميلاد را ميرساند تبديل شد! [1]
گرچه اسنادي که در دست است و با موجود بودن کتيبههاي زيادي که به زبانهاي سومري, ايلامي, اورارتويي و ماننايي نوشته شده است ميرساند که حدود ۴۰۰۰ الي ۴۵۰۰ سال قبل از حاکميت هخامنشيان و سکونت اقوام مهاجر آريايي در سرزميني که ايران ميناميم, حکومتهاي مقتدر بومي در اين مناطق حاکميت داشتند و اوّلين تمدن بشري هم به وسيله سومريان که زبان التصاقي داشتند به بشريت هديه شده است,[2] لاکن تاريخ نويسان دوران پهلوي به جاي پرداختن به تاريخ ۷۰۰۰ ساله ايران, همواره از تاريخ ۲۵۰۰ ساله نام برده و آنچه که مربوط به زمانهاي پيش از حکومت هخامنشيان است به عنوان «حوادث پيش از تاريخ», آنهم به اختصار ياد کردهاند!
در تاريخ ۲۵۰۰ ساله نيز جايگاه و مقام اصلي به دولتهاي هخامنشي و ساساني قبل از اسلام داده شده و از حکومتهاي ۱۴۰۰ ساله بعد از حاکميت اسلام نيز, حکومت کوتاه مدت سامانيان, که فرمانروايي مناطق افغانستان و تاجيکستان امروزي را به عهده داشتند و هيچوقت بر مناطق مرکزي و اصلي ايران حکمراني نکردند ولي به زبان دري (فارسي دري) صحبت ميکردند در اولويت قرار گرفتند!
تاريخ نويسان دوران پهلوي که با افکار ناسيوناليستي افراطي و با حمايت رضاخان شروع به تدوين تاريخ جديد ايران کردند, تاريخ ايران را تنها در موجوديت قوم پارس خلاصه کرده و وجود ملل و اقوام غيرفارس در ايران را به انحاء مختلف انکار ميکردند!
آنها افراط گرايي در ناسيوناليسم را به باور ديني مردم هم سرايت داده به تحقير دين اسلام و حمايت از زرتشتيگري پرداختند که ديني به مراتب عقب ماندهتر از دين اسلام بود.[3]
در کتابهاي تاريخ ايران که در مدارس و دانشگاهها تدريس ميشود, امراي ساماني قرن چهارم هجري به علت دري زبان بودنشان, ايراني, ولي غزنويان, سلجوقيان و ديگر امپراتوران ترک که علاوه بر حاکميت مناطق تحت نفوذ سامانيان کليه مناطق ايران امروزي تا آسياي صغير را اداره ميکردند و مراکز حکومتي آنها غزنه, شهر ري, اصفهان, همدان و ديگر شهرهاي امروزي ايران بوده بيگانگان ناميده ميشوند!
در حالي که اگر مشترکات زباني سامانيان با هموطنان فارس زبان امروزي دليل بر ايراني ناميدن سامانيان است, مشترکات زباني غزنويان, سلجوقيان, خوارزمشاهيان و ديگر امپراتوران ترک با ترکان امروزي ايران نيز به همان دليل, برهان محکمي است بر ايراني بودن اين امپراتوران.
لاکن اگر مناطق تحت حاکميت سامانيان را جزء اراضي ايران فرض ميکنيم و همين عامل دليل بر ايراني بودن آنها در نظر گرفته ميشود, سلاطين ترک به مراتب بيشتر از سامانيان بر اراضي ايران حاکميت داشتند, چنانچه سامانيان هرگز حاکميت بر مناطق جغرافيايي سياسي ايران امروزي نداشتند در حاليکه غزنويان علاوه بر حاکميت مناطق تحت نفوذ سامانيان , پاکستان و هندوستان امروزي, مناطق مرکزي ايران امروزي تا اصفهان و ري را هم اداره ميکردند و سلجوقيان هم از غرب چين تا آسياي صغير و بيزانس را در حاکميت خود داشتند و مراکز حکومتي و پايتخت خود را هم شهر ري, اصفهان و همدان قرار داده بودند. حال با در نظر گرفتن مؤلفههاي فوق, بايد پرسيد کداميک از حکومتهاي هزار ساله اخير ايران, از زمان سامانيان, غزنويان, سلجوقيان, خوارزمشاهيان تا پايان قاجاريه ايراني تر بودهاند؟ !
علاوه بر اينها, آنچه که در کتابهاي تاريخ مدارس و دانشگاهها بيشتر به چشم دانشآموز و دانشجو ميخورد جملة «سبکتکين غلام ترکي بود در دربار ساماني»[4] است! اما از منسوبيّت آدم بيسواد و تيمارگر اسب دورة قاجار که بعدها اولين شاه ديکتاتور خانواده پهلوي ايران شد به ملّت يا قوم «خاصّ» حرفي به ميان نميآيد!
همچنين در کتابهاي درسي دانشآموزان و دانشجويان نه تنها به چگونگي رشد ادبيات فارسي که زائيده دوران هزار سالة اخير است و اين, پادشاهان ترک بودند که با داشتن تمام معايب فرضي, با دادن صله و انعام, به توسعه زبان فارسي دري ميپرداختند, اشارهاي نميشود, هر جا فرصتي پيش ميآيد به تحقير اين سلاطين آنهم به خاطر ايراني (فارس !) نبودنشان ميپردازند!
در نهايت, تاريخ نگاران هشتاد ساله اخير ايران, ترکان آذربايجان و ديگر ترکاني را که در مناطق استان تهران, مرکزي, اصفهان, خراسان, فارس, کرمان و ديگر مناطق ايران زندگي ميکنند, نه ترکان اصيل, بلکه ترک شدگاني معرّفي ميکنند که گويا اصليت فارسي يا تاتي داشتهاند و به اجبار سلاطين سلجوقي ترک زبان شدهاند! در حاليکه آنچه از حاکميت ترکان بر ايران در طول هزار سال اخير بر ميآيد و بيشتر منشيان و مورخين دربار اين دوران هم از فارس زبانان بودهاند, نشان ميدهد که امپراتوران ترک همواره از شعرا و نويسندگان زبان فارسي دري حمايت کرده و در توسعه اين زبان در مناطق مختلف ايران نقش موثر داشتهاند, در حاليکه در دوران سامانيان عموماً گويندگان اين زبان تنها در مناطق افغانستان و تاجيکستان امروزي متمرکز بودهاند و به همين دليل, تا قرن هفتم هجري حتي يک بيت شعر و يا يک سطر نثر به زبان فارسي دري در استان فارس که مرکز اصلي فارسي زبانان است سروده و يا نوشته نشده است![5]
در دوران حاکميت ده قرن اخير ترکان بر ايران, در هيچيک از صفحات تاريخ که سلاطين ترک بخواهند زبان ترکي را بر ملل و اقوام تحت حاکميت خود تحميل کنند و يا حتي مثل زبان فارسي دري از زبان ترکي حمايت کنند اشارهاي نشده است؛ از اين بابت است که اين امپراتوران را ميتوان حاميان پلوراليسم فرهنگي زمان خود دانست.
لذا تحميلي ناميده شدن زبان ترکي مردم آذربايجان و ديگر ترکان ايران زائيده تفکر ناسيوناليسم افراطي دوران پهلوي است که متاسفانه هنوز هم طرفداراني دارد!
در اين کتاب سعي شده است در مورد زبان ترکي و ترکان, بخصوص ترکاني که درچارچوب کشور ايران و جمهوري آذربايجان زندگي ميکنند و قبل از جنگ ايران و روس و معاهده گلستان و ترکمنچاي سرنوشت تاريخي مشترک داشتهاند و مناطق سکونت آنها در تاريخ طبري, بلعمي, نزهتالقلوب حمداله مستوفي و ديگر مورخين «آذربايجان» ناميده شده است؛ با استفاده از منابع تاريخي معتبر و بيطرف, اطلاعات مستند و بيغرض در اختيار مطالعه کنندگان قرار گيرد.
اميد است پنجرهاي باشد براي ديدن گوشهاي از حقايق تحريف شده تاريخي در مورد ترکاني که هزاران سال است در اين آب و خاک زندگي ميکنند.
[1] – در سال ۱۳۵۵ هجري شمسي, از طرف حکومت محمدرضا پهلوي به جاي هجري شمسي, تاريخ شاهنشاهي با سال ۲۵۳۵, مبداء سالشمار ايران شد که عمر اين تاريخ به دو سال نيانجاميد و بعد از انقلاب اسلامي مجدداً مبداء هجري شمسي, مبداء تاريخ ايران قرار داده شد. [2] – سومريان اوّلين مخترع خط غيرتصويري ميخي و مبتکر بسياري از تمدنهاي ديگر از جمله تقسيم زمان, کتاب و کتابخانه و مدرسه, اهلي کردن حيوانات, ساختن ارابه, سکه زدن, سند نوشتن, قانونگذاري, رياضيات, پزشکي, نجوم, موسيقي و ديگر علوم بودند. (از ويل دورانت, کتاب «تاريخ تمدن» جلد ۱ , ص ۱۹۱ , ترجمة مترجمين, چاپ ششم, نسخه CD شده). [3] – حمايت از زرتشتی گري و تحقير دين اسلام در اين دوران را در آثار روشنفکران بسياري چون عارف قزويني, عبدالحسين زرينکوب و ديگر باستانگرايان ميتوان مشاهده کرد. (جهت اطلاعات بيشتر به کتاب «باستانگرايي در تاريخ معاصر ايران» اثر رضا بيگدلو, انتشارات مرکز مراجعه شود.) [4] – سبکتکين اميرزاده ترکي بود که به همراه خانواده خود در ۱۲ سالگي اسير طايفه ديگري از ترکان ميشود و بعد از چهار سال اسارت به خاطر هوش و ذکاوتش در اختيار آلپتکين ترک از امراي ساماني قرار ميگيرد و داماد وي و سپس سر سلسله غزنويان ميشود. سبکتکين پدر سلطان محمود غزنوي است (جهت اطلاعات بيشتر به کتاب «تورکلرين تاريخ و فرهنگينه بير باخيش» اثر دکتر جواد هيئت ص ۱۰۶ مراجعه شود). [5] – «زبان فارسي در آذربايجان» گردآوري ايرج افشار, صص ۳۸۵-۳۸۶ , تهران – ۱۳۶۸ / دکتر مهدي حميدي, بحثي دربارة سعدي, کنگره جهاني سعدي و حافظ. شماره ۴۷, ص ۷۰-۷۱.
کیتابین ایچینده کی لر
4- رابطه هويت ملّی و هويت قومی در بين جوانان تبريز
5- چشم انداز آتی ناسيوناليسم قومی در آذربايجان ايران
—الف- عوامل مؤثر بر شکلگيری ناسيوناليسم قومی
—ب- وضعيت ناسيوناليسم قومی در آذربايجان
—د- پايگاه اجتماعی و شيوه های طرح مطالبات قومی
6- واقعيتهای تاريخی و بافت جمعيتی کشور
8- ترکان و زبان ترکی در آئينه تاريخ و ادبيات
9- فارسی دری, زبان مهاجر يا بومی در ايران؟
10- سيمای ترکان در آثار شعرای فارسی گوی و مورخين مشهور
12- اهميت زبان ترکی در ايران در قرون گذشته از ديد مورخين, سياحان و ديپلماتهای خارجی
13- در ذکر شمهاي از شمايل و فضايل خاصة پادشاه جمجاه خلدالله ملکه و سلطانه
14- دغدغه ناسيوناليستهای افراطی
15- آذربايجان تاريخی و محدوده آن از نظر مورخين