نژادپرستی از نوع پانپارسیسم و پانایرانیسم / آیهان میانالی
واژه از سرخط کلام جسارتش را وامدار تاریخ میداند و هر تاریخی درونش تا بینهایت حقایقی پنهان و دروغهایی از جنس انکار را جای میدهد.
و دردمان از آنجا مشترک میشود که عدهای این تاریخ را میراث اجداد خود دانسته و تا میتوانند با پاککن حاشایشان ملل دیگر را نادیده و هیچ انگاشته و تا میتوانند آنان را مهمان ناخوانده نامیده و هویت و تاریخ واقعیشان را کتمان میکنند.
این درد نادیده گرفته شدن و انکار هویتی وقتی تا مغز استخوان احساس میشود که منکران، خود را صاحبخانه مینامند و مابقی از منظر ایشان مهمانهای ناخوانده محسوب گردیده و تنها در صورتی همکشوری و همخاک به حساب خواهند آمد که پشت به تاریخ و زبان و هویت نیاکان خود نموده و در کارخانههای استعماری آسمیلاسیونی اینان هضم گردند.
و جالب اینجاست که وقتی حقوق به حق و مدنی خود را مطالبه میکنیم، با واژههای پانتورک و جدائیطلبی رودررو میشویم و فوری با انگ قومیتگرایی یا محکوم به روزه سکوت میگردیم و یا بایستی در برابر بازپرسان امنیتی بابت گناه ناکرده سوال و جواب پس بدهیم.
در کشوری که هنوز فرق فاحش ملیت و تابعیت مشخص نگردیده است باید هم جوابگوی سوالات مسئولین امنیتی بود!
منباب این تفاوت با اندکی کنکاش و مطالعه در درون کتابهای با مجوز وزارت ارشاد جمهوری اسلامی ایران نیز میشود به راحتی پاسخی قانعکننده برای تمامی فصول دریافت کرد.
ملیت همچون ژنتیک انسان با انسان در سفر میباشد و با تغییر موقعیت جغرافیایی جهت زندگی، هرگز تغییر نمییابد و چونان نام خانوادگی وصل به شاکله و نژاد انسان میباشد. حال تابعیت کمی و حتی فراتر از زیاد، کاملا در تضاد با ملیت میباشد. آری تابعیت جبریاست و انسان متولد گردیده در آن موقعیت جغرافیایی هرگز قدرت انتخاب آن را نداشته است و بدیهی است که واژهی همکشوری ایدهآلترین واژه برای چنین حالت جبری و خارج از قدرت اتنخاب انسانها باشد و واژهی هموطن به آندسته از مجموعهی انسانی اطلاق گردد که دارای ملیتی یکسان و هویت و تاریخ یکسان میباشند.
حال با عدم تعاریف درست در بارهی این دو مورد، حاشیههای زیادی در کشورمان ایجاد گردیده و خیلی راحت بر همدیگر برچسبهایی از نوع جداییطلبی و پان…. میزنیم و تا سرحد متلاشی کردن تفکرات گروهی آن ملیت تلاش میکنیم.
در این صورت وقتی با ارگانهای امنیتی رودررو میشویم سریعاً با گاردی به نام دین مواجه میشویم حال اینکه نه دینی انکار گردیده و نه تمامیت ارضی کشور به خطر افتاده و کاملا مسألهی هویتطلبی با مسألهی قومیتگرایی در تضاد بوده و خواهد بود. و همان دینی که سپر دفاعی افکارشان میباشد را ملیت تورک ساکن این جغرافیا، همیشه و در همه جا محافظت نمودهاند.
نگارنده به عنوان یک فردی از جامعهی ملیت تورک ساکن در جغرافیای کنونی کشور مستقل ایران، بر خود این حق را محفوظ میداند که به زبان مادری خود تکلم، تحصیل و در نهایت تدریس نماید. و به عنوان یک شهروند با تابعیت این کشور درخواست رسمی شدن زبان مادریاش چونان گویشوران پارس و مطالبهی رسیدن به حقوق اولیهای که همکشوریهای پارسیزبانش از آن بهرهمند میباشند را داشته باشد.
از آنجایی که تمامی پارسیزبانان و متکلمان به این نوع گویش، آزادانه زبان و گویششان را در تمامی کشورهای متکلم به زبان پارسی تبلیغ، نشر و حتی بابت بست و گسترش این کار از مجلس شورای اسلامی ایران و دولت مطبوعه ردیف بودجه ملی دریافت مینمایند و از محل خزانه ملی ایران برای نشر گویششان در سرتاسر دنیا استفاده میکنند و نه تنها از جانب ارگانهای امنیتی مواخذه نمیشوند، بلکه چونان قهرمانهای ملی مورد تقدیر و تشکر واقع میگردند و بابت این کارشان هرگز تمامیت ارضی کشور را به مخاطره نیانداخته و در دل دیگر همکشوریهایشان ترس و بیم جدائیطلبی از جانب پارسیزبانان و الحاق آنان به کشورهای همملیتشان همچون افغانستان و تاجیکستان، ایجاد نمیکنند، دیگر ملیتهای ساکن در این جغرافیا نیز مشمول این نوع نگاه و تفکر و نگرش و قانون میباشند.
به صورت مثال بنده به راحتی میتوانم فرد تبعهی کشور جمهوری آذربایجان و یا جمهوری تورکیه را دوست داشته و همملیتی خود به حساب آورده و نسبت به فراگیری زبان آنها اهتمام ورزم. گردهماییهای فرهنگی داشته باشم و از حقوق به حقشان در تمامی مواردی که ملیت یکسانمان را مرتبط میسازد دفاع نمایم. حال با تمامی این نزدیکیها تابعیت خود را محفوظ داشته و دست در دست دیگر ملیتهای ساکن در این جغرافیا، تابعیت خود را نیز خدشهدار ننمایم.
ولی اینجا نوعی نژادپرستی از نوع پانپارسیسم و پانایرانیسم برقرار میباشد که حاصل آن تفکرات ناسیونالیستی و افراطی گویشگران پارسی بوده و همیشه خود را با تاریخ جعلیای که در دوران رژیم جاعل تاریخ و نسل کش پالانی ایجاد گردیده، سنجیده و همیشه با نوعی بالانگری نسبت به دیگر اقوام و ملیتهای ساکن در محدودهی این جغرافیا کنش و واکنششان را نمایش دادهاند.
از آن فیلمها و سریالهای تلویزیونیشان که بوی تعفن نژادپرستی در آن گوش انسانیت را کر کرده و یا اینکه با نوعی رندی سیاسی، سعی در وارونه جلوه دادن حقایق این جغرافیا، قوم پارس را دارای تاریخی ازلی برای این مرزو بوم و بقیه ملیتها را مهاجر و فاقد پیشینهی درخشان تاریخی نشان دادهاند.
در این جفرافیا از دوران پالانیها عادت بدی نهادینه گردیده و آن نیز مرگ برای همسایه است!
در طی این دورانی که بندهی نگارنده قلم به دست گرفتهام کاملا با این واقعیت رودررو بودهام که قومیتهایی که همبن و هممصدر پارس زبانها بودهاند مانند کردی، لری، گیلکی، طبری و…. به عنوان شهروندان درجه 2 محسوب گردیده و با کمی ارفاق مورد حمایت گویشوران پارسی در مواقع خاص گردیدهاند و ملیتهای تورک و عرب از منظر این ناسیونالیسمهای افراطی تنها و تنها در مواقع جنگ و به پیشواز شهادت رفتن به عنوان همکشوری محسوب گردیده و پس از جنگ و هنگام تقسیم قنائم، حتی با شعارهای مرگ بر تورک و مرگ بر عرب رو دررو گردیدهاند.
حال سوال من از مسولین امنیتی کشور این است:
آیا واقعا و به صورت واضح چنین واقعیتهایی را که ذکر نمودهام را مشاهده نمینمایید و یا اینکه اینان در محظر شما ایرادی بر منزل نداشته و جزء حقوق برحق اولیهی قوم برگزیدهی پارس، این وامداران جعلی و دروغین کوروش هخامنشی میدانید.
سوالی که هرگز پاسخ صریحی به آن داده نشده و اگر هم پاسخی بوده، میشود با رجوع با احکام صادره نسبت به فعالین مدنی ملیتها، کاملا روزهی سکوتِ موعود را بر پا داشت.
جغرافیای امروزی ایران مدیون رشادتهای ملیتهای مختلف بالاخص ملیت تورک بوده است و لودهسرایی و مجیز گویی گویشوران پارسی و اهانت و بالانگریشان به دیگر ملیتها، هرگز بی پاسخ باقی نخواهد ماند و امیدوارم ارگانهای امنیتی قبل از به سرجابه کشاندن ملیتهای ساکن این جفرافیا، لگام مناسبی جهت دعوت به تمدن و شعور انسانی بر دهان تهماندههای رژیم پالانی و سلطنتطلبان تهیمغز پیدا کرده و سپس با ساکت کردن هرگونه نژادپرستی در این جغرافیا، عدالت اجتماعی و مدنی و اتحاد و همبستگی را به ارمغان بیاورند.
در پایان عرایضم به نکتهی تلخ و عمیقی اشاره مینمایم:
تنها تفکر پان و افراطی که در جفرافیای امروزی ایران نفس میکشد و هیچ مانعی در برابر آنان ایجاد نمیگردد، تفکرات پانایرانیستی و پانپارسیستی میباشد. تفکراتی که تمامیت ارضی این جغرافیا را نشانه گرفته و جز تفرقه و کاشتن تخم کین و نفرت، هیچ سودی برای آینده این جغرافیا نخواهد داشت.
آیهان میانالی
واژگان و عبارات ادبیات فاشیستی
فاشیسم مرضی است که باید ریشه کن شود. خودبرتربینی، خودبزرگ بینی، تحقیر دیگران، توهین به دیگران و از همه مهمتر نادیده گرفتن و پایمال کردن حقوق انسانی و اساسی دیگران تنها و تنها از جهالت مطلق و گوری بشر ناشی می شود. خسارات جبران ناپذیری که این مرض علاچ ناپذیر بر بشریت و تاریخ بشری وارد کرده است اظهرمن الشمس بر همگان واضح است. بنابراین چاره ای جز ریشه کن کردن این مرض خطرناک نیست. و این امر خطیر را قهرمانان وارسته ای بر عهده می گیرند که رموز و اصول مقابله با مخاطرات این مرض را به نیکی واقفند.
آیهان میانالی در مقالۀ “نژادپرستی از نوع پانپارسیسم و پانایرانیسم” همچون سایر آثار خویش به ارزش کلمات وقوف کامل دارد و در استعمال آنها مهارت خویش را به نمایش می گذارد. استعمال این کلمات در ادبیات فاشیستی کاملاً وارونه است. یکی از این کلمات “ملت” و “قومیت” است. تععصب کورکورانه و مغرضانۀ فاشیستی در حین خطاب ملت چهل میلیونی تورک آذربایجانی برای تحقیر و از بین برد غرور ملی ملت تورک از کلمۀ “قومیت” و “قوم” استفاده می کند. در حالی که اگر منظور تعداد افراد و نفوس مطرح باشد، حتی طبق آمار رسمی دولتی این “فارس زبانان” هستند که در اقلیت قرار دارند و اقلیت قومی محسوب می شوند.
کلمۀ بسیار حساس و مهم دیگر در هنگام خطاب به زبان ملت تورک مورد استعمال قرار می گیرد: “ترک زبانان”. منظور فاشیست از استعمال این کلمۀ به ظاهر مثبت و پر از پارادوکس باز تحقیر ملت تورک و تحقیر بزرگترین نعمتی که خداوند متعال بر آنها اعطا کرده است. اگر زبان این ملت تورکی است، چرا فاشیسم آریایی آنها را “آذری” خطاب می کند؟ جواب واضح است: باز تحقیر و توهین. فاشیسم غیراز بی ادبی و گستاخی چیزی دیگری به عنوان فرهنگ برای ارائه ندارد. از طرف دیگر اطلاق “ترک زبان” به ملت تورک آذربایجان بدین منظور است که به آنها این موارد را القاء کند:
1. “علیرغم اینکه شما به زبان ترکی صحبت می کنین ترک نیستین! ایرونی هستین!”
2. از طرف دیگر آنها حتی در کتابهای درسی خویش فقط زبان فارسی را نشانۀ هویت ایرانی می دانند. (کتاب زبان فارسی ششم ابتدایی، چاپ آموزش و پرورش، سال 1391، ص. 24، جملۀ آخر) “اگه ایرونی هستین، چرا ترکی صحبت می کنین؟ این زبون زبون شما نیستش! زبونیه که مغولا، نه صفویا، نه ترکهای عثمونی به شما قالب کرده ان!!!” (مغول ها قبل از آذربایجان سبزوار و بقیۀ مناطق آنزمان ایران را فتح کردند و زودتر از ملت تورک آذربایجان بر اقلیت قومی فارس زبان مسلط شدند. پس چرا ” ترکی” را بر شما فارس زبانان قالب نکردند؟)
3. “چون به زبون بیگانۀ ترکی صحبت می کنین، ما هم اصلاً وجود شما رو قبول نداریم! شما قوم اشغالگرید!” (حد اقل بعد از اسلام از سلجوقیان تا قاجاریان تورکها قرنها بر ایران حکومت کردند و از آثار باستانی مهم و فراوان موجود گرفته تا کل ادبیات فارسی را از خود به یادگار گذاشته اند. چطور با این همه خدمت و سابقۀ تاریخی تورکها را اشغالگر خطاب می کنید اما حکومت دست نشانده ای که انگلیس برای تأ مین منافع انرژی و اقتصادی خود با نصب رضا پالانی در ایران ایجاد کرد و بعد از آن قتل عام های دهها هزار نفری ملت های غیر فارس شروع شد را اشغال به حساب نمی آورید؟)
کلمۀ بسیار حساس دیگر اطلاق “گویش محلی” به زبانهای تورکی و عربی است. “گویش محلی” عظمت زبان و فرهنگ تورکی و عربی را آنچنان زیر سؤال می برد که این زبانهای فخیم و ثقیل چیزی در حد “میرزا قاسمی” و “فسنجون” برای انسان جلوه می کند، حتی کمتر از آن. انصاف و قضاوت بر عهدۀ شما. کدامیک “گویش محلی” است؟ فارسی که به اعتراف خود اساتید زبان بیش از 66% کلماتش عربی، بیش از 20% تورکی و بقیه به زبانهای مختلف دیگر است یا زبان هایی چون تورکی و عربی؟ زبان اول جهان اسلام عربی است. اما جمعیت مسلمانانی که در سراسر جهان پراکنده شده اند و صدها میلیون را تشکیل می دهند تورکی است. خدماتی که عرفا و فضلای تورک به جهان اسلام و کل بشریت کرده اند بر همه واضح است.
و عبارت مهم دیگر “زبان ملی” است. استعمال این عبارت به جای “زبان رسمی” در هیچ کشوری مشاهده نمی شود. تنها تفکر فاشیستی از استعمال این عبارت نشئه می کند. در تمامی گشورهای جهان مردم با زبانهای مختلف در تابعیت کشور خاصی زندگی می کنند و معمولاً زبان آنها در آن کشور رسمیت دارد. چون آنها بهر حال تبعۀ آن کشور محسوب می شوند و حقوق برابر شهروندی آنها رسمیت زبان آنها را ایجاب می کند، مثل سنگاپور با پنج زبان رسمی، هندوستان با 22 زبان رسمی (https://www.jagranjosh.com/general-knowledge/list-of-official-languages-specified-in-the-constitution-of-india-1522319586-1)، سویس با چهار زبان رسمی، کانادا با دو زبان رسمی و غیره.
“ملیت” مسألۀ تعریفی و اعطایی نیست. ملیت حس، فرهنگ زیستی و حیاتی بشراست. تورک بودن روش و اصول زیستی است که ملت تورک حداقل از زمان نوۀ چهارم حضرت نوح (ع)، اوغوز خاقان زیسته است. سند این روش و آیین زندگی در اوغوزنامه، گیلگمیش، ده ده قورقود کیتابی، ماناس داستانی و اساطیربیشمار دیگر در حافظۀ جهانی ثبت شده است. هویت جعلی که تاریخ جعل کنان ماسونی آریایی از زمان حکومت دست نشاندۀ رضا پالانی سعی در القاء آن به ملت تورک و عرب در جغرافیای سیاسی ایران دارند درون پوسیده اش را خود به خود با رفتار رادیکالیستی، افراطی و غیر بشریش بیرون می ریزد. “تابعیت” و “ملیت” هرگز برابر نیست و باید در استعمال آنها دقت کرد.
بنا براین کسانی که دست به قلم می برند و در فضای ارتباط که به برکت اینترنت به وجود آمده است نظرات محترم خود را در این فضا به مشارکت می گذارند، باید مسؤلیت خطیر این امر مهم را نیز در نظر بگیرند و از قلمفرسایی با ادبیات فاشیستسی – آگاهانه و یا ناخودآگاهانه – اکیداً خودداری بفرمایند.