یئنی یازې‌لار / Yeni Yazılar
آنا صفحه Ana Səhifə / تاریخ / ترکان / اهميت زبان ترکی در ايران در قرون گذشته از ديد مورخين, سياحان و ديپلماتهای خارجی

ترکان / اهميت زبان ترکی در ايران در قرون گذشته از ديد مورخين, سياحان و ديپلماتهای خارجی

ترکان و بررسي تاريخ, زبان و هويت آنها در ايران حسن راشــــــــــدی

ترکان

و

بررسي تاريخ, زبان و هويت آنها در ايران

حسن راشــــــــــدی


اهميت زبان ترکی در ايران در قرون گذشته از ديد مورخين, سياحان و ديپلماتهای خارجی

فارسي دري که امروزه زبان رسمي و دولتي کشور و زبان ملي و مادري هموطنان فارس به شمار مي­رود با همة تشويقهايي که در قرون گذشته از طرف سلاطين در توسعه آن بعمل آمد, نتوانست سهمي در بهره­گيري از علم طبّ, نجوم, فلسفه, موسيقي, رياضي و ديگر علوم داشته باشد و همواره و بيشتر در حد زبان شعر باقي ماند.

دکتر رحمت مصطفوي در کتاب «دربارة زبان فارسي» که در سال ۲۵۳۵ شاهنشاهي (۱۳۵۵ هجري شمسي) در تهران چاپ شده مي­نويسد:

«بزرگان و نوابغي از قبيل رازي, ابن­سينا, ابوريحان بيروني و خيام با استفاده از ميراث يوناني دانشهاي انساني را در رشته­هاي مختلف از رياضيات و طبيعيات و پزشکي گرفته تا فلسفه و نجوم و جغرافيا و غيره به قله­هاي تازه­اي رساندند. . . ولي همة اين بزرگان, به عربي درس مي­خواندند و به عربي کتاب مي­نوشتند, همه مکالمات علمي ايرانيها, همه کوششها و کاوشها و اکتشافات و اختراعات آنها به زبان عربي به عمل مي­آمد. و اين گنجينه کم­نظير علمي هيچوقت در زبان فارسي منعکس نشد و آنجاها که شد به قدري قليل بود که تقريباً به حساب نمي­آمد. . . .در نتيجه اين وضع اسفناک به وجود آمد که زبان فارسي هيچوقت در سراسر تاريخ خود زبان علمي نبوده است و هميشه از علم خالي بوده است».[1]

پادشاهان ترک در طول حکومت هزار ساله­اشان بعد از حاکميت اسلام, بيشترين خدمت را به زبان فارسي کرده­اند, زبان ترکي هم بدون تشويق پادشاهان و با قدرت ذاتي خود به شکوفايي ادامه مي­داد و اين زبان در مکتب­خانه­ها در کنار زبان عربي تعليم داده مي­شد. اولياء چلبي سيّاح نامدار ترک اهل آناتولي که در سال ۱۰۵۰ هجري از تبريز ديدن کرده در مورد مدارس اين شهر مي­نويسد:

تبريز چندين مدرسه دارد که علوم مختلف در آنها تدريس مي­شود. تعداد اين مدارس ۴۷ مي­باشد که همه مهم و مورد استفاده مي­باشند. اين مدارس براي بزرگسالان بوده و دانشمندان مشهوري در آن تدريس مي­کنند. به عقيده اولياء از همه مهمتر مدرسه «شاه جهان» مي­باشد که علاوه بر قرآن سخنان حضرت علي­(ع) (نهج­البلاغه) نيز در آن تدريس مي­شود. [2]

وي مي­افزيد: در تبريز علاوه بر اين مدارس, ۶۰۰ مدرسه نيز براي کودکان موجود است که مردم اين شهر آنرا مکتب مي­گويند. سپس اولياء, تعدادي از مکتبهاي مشهور شهر چون مکتب شيخ حسن, مکتب حسن ميمندي, مکتب تقي خان, مکتب سلطان حسن, مکتب سلطان يعقوب و غيره نام برده مي­گويد در اين مدارس ساليانه به شاگردان لباس داده مي­شود.

وي در مورد زبان مردم تبريز مي­گويد: مردم اين شهر به لهجة بخصوصي صحبت مي­کنند. سپس نمونه­اي از جملات زبانشان داده مي­گويد: مثلاً مي­گويند «هله تانيمه­ميشم»[3] يعني (هنوز نشناخته­ام).

اين جملات نشان مي­دهد که مردم تبريز به ترکي صحبت مي­کردند ولي چون ترکي آذربايجاني اندکي با ترکي استانبولي فرق داشته و در لهجة ترکي استانبولي به جاي «تانيماميشام», «تانيماديم» گفته مي­شود اولياء آن را «لهجة مخصوص» گفته که تفاوت لهجة ترکي آذربايجاني با استانبولي را نشان مي­دهد.

پيترو دلاواله جهانگرد ايتاليايي که در دورة صفويه به اصفهان سفر کرده در نامه­اي که از اصفهان به دوستش «ماريو اسکيپانو» در تاريخ ۱۸ دسامبر ۱۶۱۷ نوشته چنين مي­گويد:

«در ايران عموماً بيشتر به ترکي سخن گفته مي­شود تا فارسي, مخصوصاً در دربار و بين بزرگان رجال. . . غلامان شاه هم که از اقوام مختلف­اند بيشتر به ترکي سخن مي­گويند و فارسي نمي­دانند. از اين رو نه تنها امرا در امور مربوط به قشون بلکه خود شاه هم که بيشتر اوقاتش را در ميان آنان بسر مي­برد,  براي تفهيم مطالب خود به ترکي سخن مي­گويد. و در نتيجه اين زبان در تمام دربار و بين زنان و ديگران رواج يافته است.».[4] و وي ادامه مي­دهد که زبان ترکي در ميان طبقات آنچنان معمول بوده که مي­توان گفت زبان عامه بوده است.

پيترو دلاواله جريان نخستين ديدارش را با شاه چنين توصيف مي­کند. «شاه از کساني که نزديکش ايستاده بودند پرسيد که آيا من ترکي مي­دانم يا نه. و چون من تمام روز را با ايشان به ترکي سخن گفته بودم, جواب مثبت شنيد, پس بار ديگر رو به من کرد و تبسم کنان چنانکه رسم ايرانيان است به ترکي گفت: خوش گلدي, صفا گلدي».

نيز دربارة يک سخنراني شاه عباس چنين مي­گويد:

شاه عباس در جواب برخاست و به زبان ترکي نطق فصيحي ايراد کرد…»[5].

وي در نامة ديگري که در اوايل ماه مه (مئي) ۱۶۱۸ نوشته است, دربارة ملاقات و گفتگوي خود با شاه مي­نويسد: «پس از آنکه شاه دستور نشستن داد, به زبان ترکي از علت آمدنم به آن نواحي و . . . بر مطالب استفسار کرد. من بطور خلاصه  و به نحوي که برايم مقدور بود جواب گفتم.»[6] اين مؤلف که در طول اقامت خود در ايران حتي يک شعر ترکي هم گفته است[7] در سال ۱۶۲۰ کتابي دربارة دستور زبان ترکي تأليف کرده و در مقدمة آن دربارة اهميت و فوايد فراگيري زبان ترکي به مناسبت قدرت امپراطوري عثماني در اروپا, آسيا, آفريقا, و حکومت قزلباشها در ايران و ساير اقوام ترک در آسياي ميانه, مطالب جالبي آورده است.[8]

يکي ديگر از اين اروپائيان, آدام اولئاريوس آلماني است که از طرف دربار فردريک فن هلشتاين به عنوان منشي سفارت به روسيه و ايران فرستاده شده و از

 

نوامبر ۱۶۳۶ تا فوريه ۱۶۳۸ در ايران مقيم بوده است. اولئاريوس در ضمن توصيف ضيافتي که شاه صفي براي سفرا داده بود, مي­گويد: «وقتي ضيافت تمام شد, ايشيک آقاسي باشي, به ترکي فرياد زد:

سوفره حقّينه, شاه دولتينه, غازيلر قوتينه, آللاه دييلوم آللاه آللاه, و حاضران کلمات آللاه آللاه را تکرار کردند.»[9]

«همين مؤلف مي­گويد: ايرانيان غير از زبان خود, خصوصاً در ولايات شيروان و آذربايجان و عراق [عراق عجم, اراک امروزي و مناطق مرکزي ايران تا اصفهان] و بغداد و ايروان, به کودکان ترکي هم ياد مي­دهند. همو مي­نويسد زبان ترکي بقدري در دربار اصفهان اهميت دارد که آنجا بندرت يک کلمه فارسي به گوش مي­خورد.[10] همين مؤلف باز مي­گويد که ايرانيان آثار شعري خوبي به ترکي و فارسي دارند و اسامي شعرايي از قبيل نسيمي, نوايي و فضولي را در رديف فردوسي و حافظ و سعدي مي­آورد.»[11] وي مي­گويد که فارسها با شور و شوق زيادي ترکي ياد مي­گيرند.

شواليه ژان شاردن که مدت يازده سال (۱۶۷۱-۷۷و ۱۶۶۴-۷۰) در ايران بوده مي­نويسد:

از اَبهَر به بعد است که زبان فارسي به گوش مي­خورد در حالي که تا آنجا عموماً زبان ترکي است. ولي اين ترکي با زباني که در ترکيه به آن تکلم مي­کنند اندکي فرق دارد.[12] همين مؤلف در فصلي که راجع به زبان­ها در سفرنامه­اش دارد, دربارة ترکي مي­گويد:

«ترکي زبان قشون و دربار است, و زنان و مردان منحصراً به ترکي سخن مي­گويند, خصوصاً در خانواده­هاي اشرافي. علت اين امر آن است که خاندان (صفوي) از مناطق ترک زبان و از ميان ترکمانان که زبان مادري­شان ترکي است برخاسته­اند.».[13]

 

«سانسون» که به نمايندگي از طرف پاپ به سال ۱۶۸۳ به ايران آمده و سه سال در اصفهان مقيم بوده است, ضمن بحث از اعتقاد ايرانيان به قدرت معنوي شاه و منزه بودن وي از معاصي مي­گويد: آنان در ضمن هر صحبتي عبارت «قوربان اوليم, دين ايمانوم پادشاه, باشينکا دونيم»[14] را بکار مي­برند.

«رافائل دومان» رئيس هيئت کبوشين در اصفهان که به سال ۱۶۴۴ به ايران آمده و همانجا در گذشته است, در کتاب «وضع ايران در ۱۶۶۰» ضمن اشاره به اين که فارسي زباني است که در ايران مردم عامي به آن صحبت مي­کنند و ترکي زباني است که در دربار رواج دارد, شرح مختصري راجع به ساختمان اين دو زبان مي­دهد. وي که حُسن زبانهاي يوناني و لاتيني را ناشي از فراواني تصريفهاي مختلف و اهميت خاص هريک از آنها مي­داند, مي­نويسد: «ترکي از اين بابت, هيچ کمتر از آن زبانها نيست. وانگهي ترکي آنهمه صرف بي­قاعده و اختلاف و تنوع در تصريف افعال و اسامي هم ندارد, بلکه قواعد آن همه يکسان است.»[15]

اين مؤلف در سال ۱۶۸۴ رساله­اي راجع به دستور زبان ترکي به لاتيني نوشته است که با وجود اختصار, از لحاظ نشان دادن بعضي از خصوصيات زبان ترکي اين دوره مهم است.

«انگلبرت کمپفر» آلماني که به سال ۱۶۸۴ همراه هيأتي باسفير سوئد به ايران آمده و سمت منشيگري و طبابت داشته است, راجع به ترکي مي­نويسد: «زبان ترکي دربار بيشتر زبان مادري خاندان سلطنت است تا مردم عادي. . . سخن گفتن به اين زبان از طريق دربار در ميان خانواده­هاي اعيان و اشراف به قدري گسترش يافته است که اکنون ندانستن آن براي کسي که از امتيازي برخوردار باشد, اسباب شرمندگي است.»[16]

از همين دوره يک لغتنامه سه زبانه (ايتاليايي- ترکي- فارسي) در دست است که در حوزه راهبان کرملي در اصفهان تأليف شده است و نشان مي­دهد که ترکي تا چه حد براي تبليغات ديني نيز مهم بوده است.[17]

محمد طاهر وحيد در ضمن وقايع سال ۱۰۷۰ [هـ ق] سلطنت شاه عباس ثاني مي­نويسد:

«چون درويش مصطفي ارادة مراجعت به وطن مالوف (الکاء روم) داشت. رقم اشرف به خط مبارک به اسم حاجي منوچهرخان بيگلر بيگي شيروان. . . در سلک تحرير بل سمط اعجاز کشيدند.». و سواد امان نامه را که به ترکي است نقل مي­کند. متن امان نامه به زبان ترکي از سوي «شاه عباس دوم صفوي» به منوچهرخان بيگلربيگي شيروان:

«اخلاص طريقتينده راسخ­العقيده, شجاعت و مبارزت يولوندا پسنديده حاجي منوچهرخان توجه و عنايتيم طرفينه نهايت­سيز بيليب, اؤزونو اکثر خاطيريمده بيله­سن!

خصوصاً بعضي فصرنلو (؟) مجليس­لرده انشااللاه ياخشي وجهيله حضوروموزا يئتمک ميسّر اولا!

آيينة ضمير ائمه معصومين عليهه­السلام مهريندن مصّفي, درويش مصطفي يولداشي بيرله [ايله], شيروان سمتيندن اؤز ولايتينه گئتمک اراده­سي وار. مهربانليق لازيمه­سين يئره گتيريب روانه ائده­سن»[18].

زبان و سبک ساده و بي­تکلف اين امان نامه نمونه احکام و فراميني است که [به] ترکي در دورة شاه اسماعيل و شاه طهماسب صادر مي­شده است. اين زبان حد وسطي است ميان زبان گفتار و گفتگوي روزمره و زبان مطنطن و پرتکلفي که در مکاتبات و مراسلات رسمي بين ايران و اروپا از دورة شاه عباس اوّل به بعد, به تقليد از منشيان عثماني رواج داشته است. به عنوان مثال مي­توان به عناوين دو نامه زير اشاره کرد:

نامه شاه صفي به فرديناند ثاني امپراتور اتريش و پادشاه مجارستان و نامه شاه سلطان حسين به فردريک اکسدوس (اوگوست) دوک ساکسوني و پادشاه لهستان.».[19]

«در دربار صفويه منصب ملک الشعرايي مقامي رسمي بود و «خدمت او [ملک الشعرا] اين که, هر سال که تحويل آفتاب به حمل مي­شود, بايد بيشتر قصيده­اي در مدح و ثناي پادشاه يا در تعريف بهار گفته باشد, و آن روز که عيد نوروز است بياورد و در مجلس عام, در خدمت اقدس بخواند, و به جهت ابنيه و عمارت پادشاهي که تازه احداث مي­شود تاريخي بگويد و مثنوي و قصيده که در هر باب امر اشرف صادر شود در سلک نظم کشيده رساند.».[20]

در ديوان «تأثير تبريزي» که مدتي از مستوفيان دربار بود, غير از غزليات ترکي, شعرهايي از قصيده مثنوي و غيره به ترکي هست. از عناوين منظومه­هايي که تقديم شده است پيداست که در زمان شاه سليمان و شاه سلطان حسين وظيفه ملک­الشعرايي به زبان ترکي را هم عملاً اين شاعر به عهده داشته است.[21]

…………………………………………………………………………………………………..

………………………………………………………………

روند تعليم و تدريس عربي, ترکي و فارسي در کنار هم در ايران ادامه داشت تا اينکه در زمان رضاخان دستور جلوگيري از تدريس و يادگيري زبان ترکي داده شد و دشمني با زبان و فرهنگ غني ترکي در رأس برنامه­هاي تخريباتي رضاخان و جانشين وي قرار گرفت !

امروزه نيز پان­فارسيست­ها به جاي تشکر از سلاطين گذشته ترک که توسعه دهندگان زبان فارسي بودند همواره با آنها و با همة ترکان دشمني مي­ورزند ! علت اين دشمني هم بيشتر از آنجا ناشي مي­شود که در طول هزار سال, ترکان در رأس حکومتهاي ايران بوده و پارسيان و تاجيکان بيشتر به عنوان منشيان و رعايا در خدمت آنان بوده­اند؛ اين عوامل باعث احساس حقارت در ناسيوناليستهاي افراطي شده, پس از حاکميت خانواده پهلوي بر ايران که خود را منتسب به پارسيان مي­کرد در پي تلافي اين حقارت هزارساله بر آمدند !

دربارة اين حسّ حقارت به متني که در مجلة «نگاه نو» در سال ۱۳۷۰ چاپ شده و اين مجلّه به وسيله ناسيوناليستهايي چون کاوه بيات و همفکران وي منتشر مي­شد نظري مي­افکنيم:

«ملّت ايران طي حدود هزار سال از زمان غزنويان تا پايان قاجاريه زير سلطه ايلات ترک قرار داشته است و چنان بوده که در مدت طولاني اين تسلط , از حداکثر حق و بختي که گاه برخوردار مي­شده, شمشير زني در مقام سربازي ساده در خدمت سرداران ترک بوده است, حال لازم به يادآوري نيست که چون همه املاک بزرگ همواره از سوي شاهان به صورت تيول و اقطاع در اختيار سرداران پيروزمند قرار مي­­گرفت, يک ايراني غير ترک سهمي در اين ميان نمي­توانست داشته باشد.».[22]

علاوه بر مناسب حکومتي, ترکان در امر تجارت نيز ابتکار عمل را در دست داشتند, آنها شرکتهايي را بنام «اورتاق» با شرکت شهزادگان تشکيل داده و از امکاناات دولتي استفاده مي­کردند.

تاجران ترک تمام اعتبارات تجاري را در اختيار داشتند.

«. . . . تجّار تات[23] وقتي نمي­توانستند قروض خود را به اين شرکتها بپردازند به اتفاق همسر و فرزندان به صورت غلام در مي­آمدند. تاتها را براي خدمت نظام قبول نمي­کردند و در مواقعي هم که سرباز مي­شدند با علامت مخصوص مشخص و تحقيرشان مي­کردند.».[24]

همانطوريکه آمد, در طول حکومت هزار ساله ترکان در ايران, پارسيان و تاجيکان که در ميان ترکان به تاتها مشهور بودند بيشتر در کارهاي خدماتي به کار گرفته مي­شدند, از کارهاي مهم حکومتي که بيشتر در اختيار آنان قرار مي­گرفت منشي­گري و کارهاي ديواني بود که گاهي از بين همين منشيان افرادي که نظر سلطان را جلب مي­کردند به مقام وزارت و صدارت هم مي­رسيدند.

راجر سيوري در کتاب «دربارة  صفويان» مي­گويد:

«عناصر ترک, يا درست­تر ترکمان, دولت صفوي طبعاً «اصحاب سيف» بودند؛ نخبگان جنگي قزلباشي که صفويان را با شور جنگي هنگفتشان به قدرت رسانيده بودند از ديد ايشان, تصدي مناسب اصلي دولت صفوي از جانب آنان, صرفاً پاداشي در خور در برابر خدماتشان به آرمان صفويان بود. عناصر تاجيک, يا ايراني [فارس][25] عموماً «اهل قلم» جامعة کهن اسلامي بودند. آنها متصدي مقامات اداري, و از تبار طويل آن مستخدمان کشوري ايراني بودند که تداوم و ثبات اداري را در عهد رشته­اي از امراي . . . اعراب, ترکان, مغولان, تاتارها و ترکمانان را فراهم مي­ساختند. کشمکش ميان اين دو عنصر از اين رو ناگزير بود که, چنانکه مينورسکي مي­گويد, قزلباشان با ايرانيان[26] [پارسيان] پيشينة ملي مشترکي نداشتند. ترکمانان [ترکان] و ايرانيان [پارسيان] به سان روغن و آب, راحت درهم نمي­آميختند, و دوگانگي اين ترکيب تأثيري ژرف بر ادارة امور کشوري و لشکري ايران هر دو گذاشت.» به خصوص, قزلباشان تصور بسيار روشني از نقشي داشتند که يک «تاجيک», يعني نا ترکمان, بايد داشته باشد, و تاجيک پلشت نامي بود که آنها در حق ايرانيان [پارسيان] به کار مي­بردند؛ تاجيکان تنها در خور «رسيدگي به حسابها و امير ديوان» بودند. آنها در چشم قزلباشان, استحقاق نگهداري محافظان شخصي يا فرماندهي قشون در رزمگاه را نداشتند. اگر از قزلباشان مي­خواستند که زير دست سردار ايراني [پارسي] خدمت کنند, آنرا ننگ مي­دانستند.».[27]

قزلباشان هرگز تصور نمي­کردند که يک فارس بتواند «لاف سپاهيگري زند»[28] لذا آنها را تنها در حد رسيدگي به «ديوان» دانسته و باعناون «امر ديوان» تحقيرشان مي­کردند!

از آنجائيکه کارهاي منشي­گري و ديوان و دفتر بخاطر موقعيت خاص آن تعريف و تمجيد و تملق گويي از سلاطين و شاهزادگان و ديگر مقامات کشوري و لشکري را طلب مي­کرده, در نتيجة تداوم اين پيشه در بين پارسيان در طول قرنهاي متمادي, فرهنگ تملق­گويي و افراط در اظهار کوچکي و بندگي, در بين اين قوم پديدار گرديد و از نسلي به نسل ديگر منتقل شد تا جايي که امروزه اين پديدة ناميمون به فرهنگ عادي در بين مردم کوچه و بازار تبديل شده و در جايي که براي عملکرد مثبت يک شخص تنها يک تشکر صميمانه کافي است و هيچ نياز و احتياجي به کاربرد الفاظ تملق­آميز چاپلوسانه احساس نمي­شود بنا به عادت ديرينه, اين کلمات از زبان هموطنان فارس زبان به وفور جاري مي­گردد !

قربان شما (هستم), کوچک شما, فداي شما, خاک پاي شما, ارادتمندم, عبدم, عبيدم, جان نثارم, مخلصم, غلام حلقه بگوشم, گداي در خانه­ام, خانه زادم, نمک پرورده­ام, بنده نوازيد, ارباب ماييد, سرور ماييد, قربان قدمهايتان, فداي خاک پايتان و دهها کلمة تملّق­آميز ديگري که امروزها ورد زبان هموطنان فارس زبان است!

آيت اله سيد حسن مدرس نماينده مجلس و مبارز سياسي دوران رضاخان مي­گويد: «. . . به هر کلمه و جمله فريبنده از [روي] ساده دلي مي­گروند و چون فقير و گرسنه­اند, سر هر سفره­اي جمع مي­شوند و ولينعمت را هر که, شد نان دهندة خود مي­دانند. هيچ مملکتي به اندازة مملکت ما کلمات تملق­آميز چاپلوسانه ندارد. . . »[29].

در مورد اينگونه تملق گويي, به نمونه­اي از متني که منشي ناصرالدين شاه «محمدحسن خان اعتمادالسلطنه» در کتاب «الماثر و الآثار» در باب اول, در تعريف و تمجيد از ناصرالدين شاه آورده است بسنده مي­کنيم:

 

 

 

۱- «دربارة زبان فارسي» دکتر رحمت مصطفوي, صص ۲۶-۲۷ سال ۲۵۳۵ شاهنشاهي (۱۳۵۵) موسسه مطبوعاتي عطايي- تهران.

۱- « تبريز از ديد سياحان خارجي در قرن هفدهم» اکرم بهرامي (دماوندي) ص ۸۲, ۲۵۳۶ شاهنشاهي (۱۳۵۶).

[3]- « تبريز از ديد سياحان خارجي در قرن هفدهم» اکرم بهرامي (دماوندي) ص ۸۲, ۲۵۳۶ شاهنشاهي (۱۳۵۶)/ آذربايجان تاريخي اوزره قايناقلار پروفسور عليار اوف, باکو ۱۹۸۹ ص ۲۳۴ / اولياء چلبي (سياحتنامه جلد دوم). [4] – مقاله: «زبان ترکي در دربار صفوي در اصفهان» پروفسور تورخان گنجه­اي, مجله تريبون, شماره ۴, زمستان ۱۹۹۹ (قيش) ص ۷۴/ به نقل از I viaggidi pietro della valle, ed. F. gaeta, I (Roma, 1972), 8.

۱ –  همان مأخذ ص ۲۳۶.

۲ – مقاله: «زبان ترکي در دربار صفوي در اصفهان» پروفسور تورخان گنجه­اي, مجله تريبون, شماره ۴, زمستان ۱۹۹۹ (قيش) ص ۷۴/ به نقل از I viaggidi pietro della valle, ed. F. gaeta, I (Roma, 1972), 8.

۳-  مقاله پروفسور تورخان گنجه­اي مجلة تريبون شماره ۴, ۱۹۹۹ ص ۷۴.

Ettore Rossi, versi turchi ealtri scritti intediti pietro Della valle, (RSO, 22, 1974) 92- 98.

۴- همان مجله, ص ۷۵

Ettore Rossi, importanza dell, inedita grammatical turcadi pietro Della valle, attidel XIX  Cangresso interzionale degi orienttalisti, (Roma, 1993), 203.

[9] – Adam olearius, vermehrte neue beschreibung dermuscovitischen/

همان مجله,  ص ۷۵.

[10] – همان مجله ص ۷۵/ همان مأخذ خارجي ص ۶۱۶. [11] – همان مجله همان صفخه/ همان مأخذ خارجي ص ۶۲۴. [12] – مجلة تريبون, شماره ۴ زمستان ۱۹۹۹, ص ۷۵

Voyages du  chevalier chardin en perse (paris, 1811) 11, 383-386.

[13] – همان مجله, همان صفحه/ همان مأخذ خارجي, جلد چهارم, ص ۲۳۸. / ضمناٌّ وقتي در تاريخ صحبت از ترکمانان آذربايجان و آناتولي است منظور همان ترکان است نه ترکمنهايي که در شمال شرقي ايران هستند. [14] – همان مجله, ص ۷۶/

P.Sanson, estat present du Royaumede perse (paris, 1694), 137

[15] – همان مجله, ص ۷۶/

(1)Raphael du mans, estatdela perese enlan 1660.(Paris,1890),134sqq.

[16] – مجلة «تريبون» شماره ۴, زمستان ۱۹۹۹ م, ص ۷۶

Enaelbert kaempfer, Amoenita tum exoticatum politico- phsico- medicarum fasc culi v, (lemgoviate, 1712), 144.

[17] –  همان مجله, همان شماره همان صفحه. [18] – سايت تريبون «اينترنت».www.tribun.com [19] – مجله تريبون ص ۷۷.

IRan şahlarının iki turkce mektubu, T M , 7-71 (1934- 36)269-247

[20]- مجلة تريبون شماره ۴ زمستان ۱۹۹۹ ص ۷۸-۷۹ / دستورالملوک ميرزا رفيعا, به کوشش محمدتقي دانش­پژوه, مجله دانشکده علوم و ادبيات انساني, شماره مسلسل ۶۸ (۱۳۴۸) ص ۴۲۴. [21]- همان مجله ص ۷۹. [22] – مجلة «نگاه نو» شماره ۴, دي ماه ۱۳۷۰ ص ۳۸. [23] – ترکان به مردم غير ترک بخصوص تاجيک و فارس تات مي­گفتند, گروهي از دانشمندان و زبانشناسان  «تات» را واژه ترکي مي­دانند و معتقدند که اين واژه نامي است که از سوي ترکان به زيردستانشان داده شده, زيرا «تات» در زبان ترکي معني: خوار, پست بيگانه دارد (قاموس عثماني: تات= ذليل) پروفسور مارکوارت آلماني واژه «تاجيک را ترکيبي از دو قسمت تات» (= زيردست), جيک (= ادات تصغير ترکي دانسته), آنرا «زيردست کوچک» معني کرده است. [24] – سيري در تاريخ زبان و لهجه­هاي ترکي, دکتر جواد هيئت, ص ۱۷۱. [25] –  وقتي من با مترجم کتاب «در باب صفويان» راجر سيوري تماس گرفتم و پرسيدم آيا شما در ترجمه خود از کدام کلمه انگليسي, مفهوم «ايراني» را استنباط کرده­ايد گفت از کلمه (Persian) که در اينجا معني فارس را مي­دهد نه ايراني را. [26] – مترجم هر جا به کلمه «persian» . رسيده آنرا مطابق ميل خود  «ايرانيان» و يا تاجيکان ترجمه کرده در حالي که اين کلمه معني «فارسها- پارسيان» را مي­دهد. چه, صفويان و قزلباشان هم در محدودة جغرافياي ايران زندگي مي­کردند و ايراني به حساب مي­آمدند. [27] – «درباب صفويان» راجر مروين سيوري, ترجمه رمضان علي روح الهي, نشر مرکز, ۱۳۸۰ صص ۲۶۰-۲۶۱. [28] –  ايران عصر صفوي, راجر سيوري, ترجمه کامبيز عزيزي ص ۷۲, نشر مرکز ۱۳۷۲. [29] –  روزنامة ايران ۸۱/۵/۲۱ , شماره ۲۵۴۸ ستون «عبور از پل فيروزه»

 


کیتابین ایچینده کی لر


1- مقدمه

2- باشلانیش

3- تحریف تاریخ

4- رابطه هويت ملّی و هويت قومی در بين جوانان تبريز

5- چشم انداز آتی ناسيوناليسم قومی در آذربايجان ايران

—الف- عوامل مؤثر بر شکلگيری ناسيوناليسم قومی

—ب- وضعيت ناسيوناليسم قومی در آذربايجان

—ج- ايدئولوژی قومی

—د- پايگاه اجتماعی و شيوه های طرح مطالبات قومی

—۱- نخبگان و فعالان قومی

—۲- دانشجويان و تحصيلکردگان

—۳- توده های اجتماعی

—نتيجه گيري

6- واقعيتهای تاريخی و بافت جمعيتی کشور

7- کسروی و تحريفهای او

8- ترکان و زبان ترکی در آئينه تاريخ و ادبيات

9- فارسی دری, زبان مهاجر يا بومی در ايران؟

10- سيمای ترکان در آثار شعرای فارسی گوی و مورخين مشهور

11- چهره ترکان از نظر ژنتیکی

12- اهميت زبان ترکی در ايران در قرون گذشته از ديد مورخين, سياحان و ديپلماتهای خارجی

13- در ذکر شمهاي از شمايل و فضايل خاصة پادشاه جمجاه خلدالله ملکه و سلطانه

14- دغدغه ناسيوناليستهای افراطی

15- آذربايجان تاريخی و محدوده آن از نظر مورخين

16- جمهوري آذربايجان و بحث بر سر اين نام

17- ايران و ما

18- آذربايجان و ايران

19- منابع مورد استفاده

یازار / Yazar : حسن راشدی

بو یازېنې دا اۏخویون /Bu Yazını da Oxuyun

الفبای زبان تورکی در طول تاریخ

الفبای زبان تورکی در طول تاریخ برای نگارش زبانهای تورکی در طول تاریخ الفبا‌های مختلف …

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *