ترکان
و
بررسي تاريخ, زبان و هويت آنها در ايران
حسن راشــــــــــدی
اهميت زبان ترکی در ايران در قرون گذشته از ديد مورخين, سياحان و ديپلماتهای خارجی
فارسي دري که امروزه زبان رسمي و دولتي کشور و زبان ملي و مادري هموطنان فارس به شمار ميرود با همة تشويقهايي که در قرون گذشته از طرف سلاطين در توسعه آن بعمل آمد, نتوانست سهمي در بهرهگيري از علم طبّ, نجوم, فلسفه, موسيقي, رياضي و ديگر علوم داشته باشد و همواره و بيشتر در حد زبان شعر باقي ماند.
دکتر رحمت مصطفوي در کتاب «دربارة زبان فارسي» که در سال ۲۵۳۵ شاهنشاهي (۱۳۵۵ هجري شمسي) در تهران چاپ شده مينويسد:
«بزرگان و نوابغي از قبيل رازي, ابنسينا, ابوريحان بيروني و خيام با استفاده از ميراث يوناني دانشهاي انساني را در رشتههاي مختلف از رياضيات و طبيعيات و پزشکي گرفته تا فلسفه و نجوم و جغرافيا و غيره به قلههاي تازهاي رساندند. . . ولي همة اين بزرگان, به عربي درس ميخواندند و به عربي کتاب مينوشتند, همه مکالمات علمي ايرانيها, همه کوششها و کاوشها و اکتشافات و اختراعات آنها به زبان عربي به عمل ميآمد. و اين گنجينه کمنظير علمي هيچوقت در زبان فارسي منعکس نشد و آنجاها که شد به قدري قليل بود که تقريباً به حساب نميآمد. . . .در نتيجه اين وضع اسفناک به وجود آمد که زبان فارسي هيچوقت در سراسر تاريخ خود زبان علمي نبوده است و هميشه از علم خالي بوده است».[1]
پادشاهان ترک در طول حکومت هزار سالهاشان بعد از حاکميت اسلام, بيشترين خدمت را به زبان فارسي کردهاند, زبان ترکي هم بدون تشويق پادشاهان و با قدرت ذاتي خود به شکوفايي ادامه ميداد و اين زبان در مکتبخانهها در کنار زبان عربي تعليم داده ميشد. اولياء چلبي سيّاح نامدار ترک اهل آناتولي که در سال ۱۰۵۰ هجري از تبريز ديدن کرده در مورد مدارس اين شهر مينويسد:
تبريز چندين مدرسه دارد که علوم مختلف در آنها تدريس ميشود. تعداد اين مدارس ۴۷ ميباشد که همه مهم و مورد استفاده ميباشند. اين مدارس براي بزرگسالان بوده و دانشمندان مشهوري در آن تدريس ميکنند. به عقيده اولياء از همه مهمتر مدرسه «شاه جهان» ميباشد که علاوه بر قرآن سخنان حضرت علي(ع) (نهجالبلاغه) نيز در آن تدريس ميشود. [2]
وي ميافزيد: در تبريز علاوه بر اين مدارس, ۶۰۰ مدرسه نيز براي کودکان موجود است که مردم اين شهر آنرا مکتب ميگويند. سپس اولياء, تعدادي از مکتبهاي مشهور شهر چون مکتب شيخ حسن, مکتب حسن ميمندي, مکتب تقي خان, مکتب سلطان حسن, مکتب سلطان يعقوب و غيره نام برده ميگويد در اين مدارس ساليانه به شاگردان لباس داده ميشود.
وي در مورد زبان مردم تبريز ميگويد: مردم اين شهر به لهجة بخصوصي صحبت ميکنند. سپس نمونهاي از جملات زبانشان داده ميگويد: مثلاً ميگويند «هله تانيمهميشم»[3] يعني (هنوز نشناختهام).
اين جملات نشان ميدهد که مردم تبريز به ترکي صحبت ميکردند ولي چون ترکي آذربايجاني اندکي با ترکي استانبولي فرق داشته و در لهجة ترکي استانبولي به جاي «تانيماميشام», «تانيماديم» گفته ميشود اولياء آن را «لهجة مخصوص» گفته که تفاوت لهجة ترکي آذربايجاني با استانبولي را نشان ميدهد.
پيترو دلاواله جهانگرد ايتاليايي که در دورة صفويه به اصفهان سفر کرده در نامهاي که از اصفهان به دوستش «ماريو اسکيپانو» در تاريخ ۱۸ دسامبر ۱۶۱۷ نوشته چنين ميگويد:
«در ايران عموماً بيشتر به ترکي سخن گفته ميشود تا فارسي, مخصوصاً در دربار و بين بزرگان رجال. . . غلامان شاه هم که از اقوام مختلفاند بيشتر به ترکي سخن ميگويند و فارسي نميدانند. از اين رو نه تنها امرا در امور مربوط به قشون بلکه خود شاه هم که بيشتر اوقاتش را در ميان آنان بسر ميبرد, براي تفهيم مطالب خود به ترکي سخن ميگويد. و در نتيجه اين زبان در تمام دربار و بين زنان و ديگران رواج يافته است.».[4] و وي ادامه ميدهد که زبان ترکي در ميان طبقات آنچنان معمول بوده که ميتوان گفت زبان عامه بوده است.
پيترو دلاواله جريان نخستين ديدارش را با شاه چنين توصيف ميکند. «شاه از کساني که نزديکش ايستاده بودند پرسيد که آيا من ترکي ميدانم يا نه. و چون من تمام روز را با ايشان به ترکي سخن گفته بودم, جواب مثبت شنيد, پس بار ديگر رو به من کرد و تبسم کنان چنانکه رسم ايرانيان است به ترکي گفت: خوش گلدي, صفا گلدي».
نيز دربارة يک سخنراني شاه عباس چنين ميگويد:
شاه عباس در جواب برخاست و به زبان ترکي نطق فصيحي ايراد کرد…»[5].
وي در نامة ديگري که در اوايل ماه مه (مئي) ۱۶۱۸ نوشته است, دربارة ملاقات و گفتگوي خود با شاه مينويسد: «پس از آنکه شاه دستور نشستن داد, به زبان ترکي از علت آمدنم به آن نواحي و . . . بر مطالب استفسار کرد. من بطور خلاصه و به نحوي که برايم مقدور بود جواب گفتم.»[6] اين مؤلف که در طول اقامت خود در ايران حتي يک شعر ترکي هم گفته است[7] در سال ۱۶۲۰ کتابي دربارة دستور زبان ترکي تأليف کرده و در مقدمة آن دربارة اهميت و فوايد فراگيري زبان ترکي به مناسبت قدرت امپراطوري عثماني در اروپا, آسيا, آفريقا, و حکومت قزلباشها در ايران و ساير اقوام ترک در آسياي ميانه, مطالب جالبي آورده است.[8]
يکي ديگر از اين اروپائيان, آدام اولئاريوس آلماني است که از طرف دربار فردريک فن هلشتاين به عنوان منشي سفارت به روسيه و ايران فرستاده شده و از
نوامبر ۱۶۳۶ تا فوريه ۱۶۳۸ در ايران مقيم بوده است. اولئاريوس در ضمن توصيف ضيافتي که شاه صفي براي سفرا داده بود, ميگويد: «وقتي ضيافت تمام شد, ايشيک آقاسي باشي, به ترکي فرياد زد:
سوفره حقّينه, شاه دولتينه, غازيلر قوتينه, آللاه دييلوم آللاه آللاه, و حاضران کلمات آللاه آللاه را تکرار کردند.»[9]
«همين مؤلف ميگويد: ايرانيان غير از زبان خود, خصوصاً در ولايات شيروان و آذربايجان و عراق [عراق عجم, اراک امروزي و مناطق مرکزي ايران تا اصفهان] و بغداد و ايروان, به کودکان ترکي هم ياد ميدهند. همو مينويسد زبان ترکي بقدري در دربار اصفهان اهميت دارد که آنجا بندرت يک کلمه فارسي به گوش ميخورد.[10] همين مؤلف باز ميگويد که ايرانيان آثار شعري خوبي به ترکي و فارسي دارند و اسامي شعرايي از قبيل نسيمي, نوايي و فضولي را در رديف فردوسي و حافظ و سعدي ميآورد.»[11] وي ميگويد که فارسها با شور و شوق زيادي ترکي ياد ميگيرند.
شواليه ژان شاردن که مدت يازده سال (۱۶۷۱-۷۷و ۱۶۶۴-۷۰) در ايران بوده مينويسد:
از اَبهَر به بعد است که زبان فارسي به گوش ميخورد در حالي که تا آنجا عموماً زبان ترکي است. ولي اين ترکي با زباني که در ترکيه به آن تکلم ميکنند اندکي فرق دارد.[12] همين مؤلف در فصلي که راجع به زبانها در سفرنامهاش دارد, دربارة ترکي ميگويد:
«ترکي زبان قشون و دربار است, و زنان و مردان منحصراً به ترکي سخن ميگويند, خصوصاً در خانوادههاي اشرافي. علت اين امر آن است که خاندان (صفوي) از مناطق ترک زبان و از ميان ترکمانان که زبان مادريشان ترکي است برخاستهاند.».[13]
«سانسون» که به نمايندگي از طرف پاپ به سال ۱۶۸۳ به ايران آمده و سه سال در اصفهان مقيم بوده است, ضمن بحث از اعتقاد ايرانيان به قدرت معنوي شاه و منزه بودن وي از معاصي ميگويد: آنان در ضمن هر صحبتي عبارت «قوربان اوليم, دين ايمانوم پادشاه, باشينکا دونيم»[14] را بکار ميبرند.
«رافائل دومان» رئيس هيئت کبوشين در اصفهان که به سال ۱۶۴۴ به ايران آمده و همانجا در گذشته است, در کتاب «وضع ايران در ۱۶۶۰» ضمن اشاره به اين که فارسي زباني است که در ايران مردم عامي به آن صحبت ميکنند و ترکي زباني است که در دربار رواج دارد, شرح مختصري راجع به ساختمان اين دو زبان ميدهد. وي که حُسن زبانهاي يوناني و لاتيني را ناشي از فراواني تصريفهاي مختلف و اهميت خاص هريک از آنها ميداند, مينويسد: «ترکي از اين بابت, هيچ کمتر از آن زبانها نيست. وانگهي ترکي آنهمه صرف بيقاعده و اختلاف و تنوع در تصريف افعال و اسامي هم ندارد, بلکه قواعد آن همه يکسان است.»[15]
اين مؤلف در سال ۱۶۸۴ رسالهاي راجع به دستور زبان ترکي به لاتيني نوشته است که با وجود اختصار, از لحاظ نشان دادن بعضي از خصوصيات زبان ترکي اين دوره مهم است.
«انگلبرت کمپفر» آلماني که به سال ۱۶۸۴ همراه هيأتي باسفير سوئد به ايران آمده و سمت منشيگري و طبابت داشته است, راجع به ترکي مينويسد: «زبان ترکي دربار بيشتر زبان مادري خاندان سلطنت است تا مردم عادي. . . سخن گفتن به اين زبان از طريق دربار در ميان خانوادههاي اعيان و اشراف به قدري گسترش يافته است که اکنون ندانستن آن براي کسي که از امتيازي برخوردار باشد, اسباب شرمندگي است.»[16]
از همين دوره يک لغتنامه سه زبانه (ايتاليايي- ترکي- فارسي) در دست است که در حوزه راهبان کرملي در اصفهان تأليف شده است و نشان ميدهد که ترکي تا چه حد براي تبليغات ديني نيز مهم بوده است.[17]
محمد طاهر وحيد در ضمن وقايع سال ۱۰۷۰ [هـ ق] سلطنت شاه عباس ثاني مينويسد:
«چون درويش مصطفي ارادة مراجعت به وطن مالوف (الکاء روم) داشت. رقم اشرف به خط مبارک به اسم حاجي منوچهرخان بيگلر بيگي شيروان. . . در سلک تحرير بل سمط اعجاز کشيدند.». و سواد امان نامه را که به ترکي است نقل ميکند. متن امان نامه به زبان ترکي از سوي «شاه عباس دوم صفوي» به منوچهرخان بيگلربيگي شيروان:
«اخلاص طريقتينده راسخالعقيده, شجاعت و مبارزت يولوندا پسنديده حاجي منوچهرخان توجه و عنايتيم طرفينه نهايتسيز بيليب, اؤزونو اکثر خاطيريمده بيلهسن!
خصوصاً بعضي فصرنلو (؟) مجليسلرده انشااللاه ياخشي وجهيله حضوروموزا يئتمک ميسّر اولا!
آيينة ضمير ائمه معصومين عليههالسلام مهريندن مصّفي, درويش مصطفي يولداشي بيرله [ايله], شيروان سمتيندن اؤز ولايتينه گئتمک ارادهسي وار. مهربانليق لازيمهسين يئره گتيريب روانه ائدهسن»[18].
زبان و سبک ساده و بيتکلف اين امان نامه نمونه احکام و فراميني است که [به] ترکي در دورة شاه اسماعيل و شاه طهماسب صادر ميشده است. اين زبان حد وسطي است ميان زبان گفتار و گفتگوي روزمره و زبان مطنطن و پرتکلفي که در مکاتبات و مراسلات رسمي بين ايران و اروپا از دورة شاه عباس اوّل به بعد, به تقليد از منشيان عثماني رواج داشته است. به عنوان مثال ميتوان به عناوين دو نامه زير اشاره کرد:
نامه شاه صفي به فرديناند ثاني امپراتور اتريش و پادشاه مجارستان و نامه شاه سلطان حسين به فردريک اکسدوس (اوگوست) دوک ساکسوني و پادشاه لهستان.».[19]
«در دربار صفويه منصب ملک الشعرايي مقامي رسمي بود و «خدمت او [ملک الشعرا] اين که, هر سال که تحويل آفتاب به حمل ميشود, بايد بيشتر قصيدهاي در مدح و ثناي پادشاه يا در تعريف بهار گفته باشد, و آن روز که عيد نوروز است بياورد و در مجلس عام, در خدمت اقدس بخواند, و به جهت ابنيه و عمارت پادشاهي که تازه احداث ميشود تاريخي بگويد و مثنوي و قصيده که در هر باب امر اشرف صادر شود در سلک نظم کشيده رساند.».[20]
در ديوان «تأثير تبريزي» که مدتي از مستوفيان دربار بود, غير از غزليات ترکي, شعرهايي از قصيده مثنوي و غيره به ترکي هست. از عناوين منظومههايي که تقديم شده است پيداست که در زمان شاه سليمان و شاه سلطان حسين وظيفه ملکالشعرايي به زبان ترکي را هم عملاً اين شاعر به عهده داشته است.[21]
…………………………………………………………………………………………………..
………………………………………………………………
روند تعليم و تدريس عربي, ترکي و فارسي در کنار هم در ايران ادامه داشت تا اينکه در زمان رضاخان دستور جلوگيري از تدريس و يادگيري زبان ترکي داده شد و دشمني با زبان و فرهنگ غني ترکي در رأس برنامههاي تخريباتي رضاخان و جانشين وي قرار گرفت !
امروزه نيز پانفارسيستها به جاي تشکر از سلاطين گذشته ترک که توسعه دهندگان زبان فارسي بودند همواره با آنها و با همة ترکان دشمني ميورزند ! علت اين دشمني هم بيشتر از آنجا ناشي ميشود که در طول هزار سال, ترکان در رأس حکومتهاي ايران بوده و پارسيان و تاجيکان بيشتر به عنوان منشيان و رعايا در خدمت آنان بودهاند؛ اين عوامل باعث احساس حقارت در ناسيوناليستهاي افراطي شده, پس از حاکميت خانواده پهلوي بر ايران که خود را منتسب به پارسيان ميکرد در پي تلافي اين حقارت هزارساله بر آمدند !
دربارة اين حسّ حقارت به متني که در مجلة «نگاه نو» در سال ۱۳۷۰ چاپ شده و اين مجلّه به وسيله ناسيوناليستهايي چون کاوه بيات و همفکران وي منتشر ميشد نظري ميافکنيم:
«ملّت ايران طي حدود هزار سال از زمان غزنويان تا پايان قاجاريه زير سلطه ايلات ترک قرار داشته است و چنان بوده که در مدت طولاني اين تسلط , از حداکثر حق و بختي که گاه برخوردار ميشده, شمشير زني در مقام سربازي ساده در خدمت سرداران ترک بوده است, حال لازم به يادآوري نيست که چون همه املاک بزرگ همواره از سوي شاهان به صورت تيول و اقطاع در اختيار سرداران پيروزمند قرار ميگرفت, يک ايراني غير ترک سهمي در اين ميان نميتوانست داشته باشد.».[22]
علاوه بر مناسب حکومتي, ترکان در امر تجارت نيز ابتکار عمل را در دست داشتند, آنها شرکتهايي را بنام «اورتاق» با شرکت شهزادگان تشکيل داده و از امکاناات دولتي استفاده ميکردند.
تاجران ترک تمام اعتبارات تجاري را در اختيار داشتند.
«. . . . تجّار تات[23] وقتي نميتوانستند قروض خود را به اين شرکتها بپردازند به اتفاق همسر و فرزندان به صورت غلام در ميآمدند. تاتها را براي خدمت نظام قبول نميکردند و در مواقعي هم که سرباز ميشدند با علامت مخصوص مشخص و تحقيرشان ميکردند.».[24]
همانطوريکه آمد, در طول حکومت هزار ساله ترکان در ايران, پارسيان و تاجيکان که در ميان ترکان به تاتها مشهور بودند بيشتر در کارهاي خدماتي به کار گرفته ميشدند, از کارهاي مهم حکومتي که بيشتر در اختيار آنان قرار ميگرفت منشيگري و کارهاي ديواني بود که گاهي از بين همين منشيان افرادي که نظر سلطان را جلب ميکردند به مقام وزارت و صدارت هم ميرسيدند.
راجر سيوري در کتاب «دربارة صفويان» ميگويد:
«عناصر ترک, يا درستتر ترکمان, دولت صفوي طبعاً «اصحاب سيف» بودند؛ نخبگان جنگي قزلباشي که صفويان را با شور جنگي هنگفتشان به قدرت رسانيده بودند از ديد ايشان, تصدي مناسب اصلي دولت صفوي از جانب آنان, صرفاً پاداشي در خور در برابر خدماتشان به آرمان صفويان بود. عناصر تاجيک, يا ايراني [فارس][25] عموماً «اهل قلم» جامعة کهن اسلامي بودند. آنها متصدي مقامات اداري, و از تبار طويل آن مستخدمان کشوري ايراني بودند که تداوم و ثبات اداري را در عهد رشتهاي از امراي . . . اعراب, ترکان, مغولان, تاتارها و ترکمانان را فراهم ميساختند. کشمکش ميان اين دو عنصر از اين رو ناگزير بود که, چنانکه مينورسکي ميگويد, قزلباشان با ايرانيان[26] [پارسيان] پيشينة ملي مشترکي نداشتند. ترکمانان [ترکان] و ايرانيان [پارسيان] به سان روغن و آب, راحت درهم نميآميختند, و دوگانگي اين ترکيب تأثيري ژرف بر ادارة امور کشوري و لشکري ايران هر دو گذاشت.» به خصوص, قزلباشان تصور بسيار روشني از نقشي داشتند که يک «تاجيک», يعني نا ترکمان, بايد داشته باشد, و تاجيک پلشت نامي بود که آنها در حق ايرانيان [پارسيان] به کار ميبردند؛ تاجيکان تنها در خور «رسيدگي به حسابها و امير ديوان» بودند. آنها در چشم قزلباشان, استحقاق نگهداري محافظان شخصي يا فرماندهي قشون در رزمگاه را نداشتند. اگر از قزلباشان ميخواستند که زير دست سردار ايراني [پارسي] خدمت کنند, آنرا ننگ ميدانستند.».[27]
قزلباشان هرگز تصور نميکردند که يک فارس بتواند «لاف سپاهيگري زند»[28] لذا آنها را تنها در حد رسيدگي به «ديوان» دانسته و باعناون «امر ديوان» تحقيرشان ميکردند!
از آنجائيکه کارهاي منشيگري و ديوان و دفتر بخاطر موقعيت خاص آن تعريف و تمجيد و تملق گويي از سلاطين و شاهزادگان و ديگر مقامات کشوري و لشکري را طلب ميکرده, در نتيجة تداوم اين پيشه در بين پارسيان در طول قرنهاي متمادي, فرهنگ تملقگويي و افراط در اظهار کوچکي و بندگي, در بين اين قوم پديدار گرديد و از نسلي به نسل ديگر منتقل شد تا جايي که امروزه اين پديدة ناميمون به فرهنگ عادي در بين مردم کوچه و بازار تبديل شده و در جايي که براي عملکرد مثبت يک شخص تنها يک تشکر صميمانه کافي است و هيچ نياز و احتياجي به کاربرد الفاظ تملقآميز چاپلوسانه احساس نميشود بنا به عادت ديرينه, اين کلمات از زبان هموطنان فارس زبان به وفور جاري ميگردد !
قربان شما (هستم), کوچک شما, فداي شما, خاک پاي شما, ارادتمندم, عبدم, عبيدم, جان نثارم, مخلصم, غلام حلقه بگوشم, گداي در خانهام, خانه زادم, نمک پروردهام, بنده نوازيد, ارباب ماييد, سرور ماييد, قربان قدمهايتان, فداي خاک پايتان و دهها کلمة تملّقآميز ديگري که امروزها ورد زبان هموطنان فارس زبان است!
آيت اله سيد حسن مدرس نماينده مجلس و مبارز سياسي دوران رضاخان ميگويد: «. . . به هر کلمه و جمله فريبنده از [روي] ساده دلي ميگروند و چون فقير و گرسنهاند, سر هر سفرهاي جمع ميشوند و ولينعمت را هر که, شد نان دهندة خود ميدانند. هيچ مملکتي به اندازة مملکت ما کلمات تملقآميز چاپلوسانه ندارد. . . »[29].
در مورد اينگونه تملق گويي, به نمونهاي از متني که منشي ناصرالدين شاه «محمدحسن خان اعتمادالسلطنه» در کتاب «الماثر و الآثار» در باب اول, در تعريف و تمجيد از ناصرالدين شاه آورده است بسنده ميکنيم:
۱- «دربارة زبان فارسي» دکتر رحمت مصطفوي, صص ۲۶-۲۷ سال ۲۵۳۵ شاهنشاهي (۱۳۵۵) موسسه مطبوعاتي عطايي- تهران.
۱- « تبريز از ديد سياحان خارجي در قرن هفدهم» اکرم بهرامي (دماوندي) ص ۸۲, ۲۵۳۶ شاهنشاهي (۱۳۵۶).
[3]- « تبريز از ديد سياحان خارجي در قرن هفدهم» اکرم بهرامي (دماوندي) ص ۸۲, ۲۵۳۶ شاهنشاهي (۱۳۵۶)/ آذربايجان تاريخي اوزره قايناقلار پروفسور عليار اوف, باکو ۱۹۸۹ ص ۲۳۴ / اولياء چلبي (سياحتنامه جلد دوم). [4] – مقاله: «زبان ترکي در دربار صفوي در اصفهان» پروفسور تورخان گنجهاي, مجله تريبون, شماره ۴, زمستان ۱۹۹۹ (قيش) ص ۷۴/ به نقل از I viaggidi pietro della valle, ed. F. gaeta, I (Roma, 1972), 8.۱ – همان مأخذ ص ۲۳۶.
۲ – مقاله: «زبان ترکي در دربار صفوي در اصفهان» پروفسور تورخان گنجهاي, مجله تريبون, شماره ۴, زمستان ۱۹۹۹ (قيش) ص ۷۴/ به نقل از I viaggidi pietro della valle, ed. F. gaeta, I (Roma, 1972), 8.
۳- مقاله پروفسور تورخان گنجهاي مجلة تريبون شماره ۴, ۱۹۹۹ ص ۷۴.
Ettore Rossi, versi turchi ealtri scritti intediti pietro Della valle, (RSO, 22, 1974) 92- 98.
۴- همان مجله, ص ۷۵
Ettore Rossi, importanza dell, inedita grammatical turcadi pietro Della valle, attidel XIX Cangresso interzionale degi orienttalisti, (Roma, 1993), 203.
[9] – Adam olearius, vermehrte neue beschreibung dermuscovitischen/همان مجله, ص ۷۵.
[10] – همان مجله ص ۷۵/ همان مأخذ خارجي ص ۶۱۶. [11] – همان مجله همان صفخه/ همان مأخذ خارجي ص ۶۲۴. [12] – مجلة تريبون, شماره ۴ زمستان ۱۹۹۹, ص ۷۵Voyages du chevalier chardin en perse (paris, 1811) 11, 383-386.
[13] – همان مجله, همان صفحه/ همان مأخذ خارجي, جلد چهارم, ص ۲۳۸. / ضمناٌّ وقتي در تاريخ صحبت از ترکمانان آذربايجان و آناتولي است منظور همان ترکان است نه ترکمنهايي که در شمال شرقي ايران هستند. [14] – همان مجله, ص ۷۶/P.Sanson, estat present du Royaumede perse (paris, 1694), 137
[15] – همان مجله, ص ۷۶/(1)Raphael du mans, estatdela perese enlan 1660.(Paris,1890),134sqq.
[16] – مجلة «تريبون» شماره ۴, زمستان ۱۹۹۹ م, ص ۷۶Enaelbert kaempfer, Amoenita tum exoticatum politico- phsico- medicarum fasc culi v, (lemgoviate, 1712), 144.
[17] – همان مجله, همان شماره همان صفحه. [18] – سايت تريبون «اينترنت».www.tribun.com [19] – مجله تريبون ص ۷۷.IRan şahlarının iki turkce mektubu, T M , 7-71 (1934- 36)269-247
[20]- مجلة تريبون شماره ۴ زمستان ۱۹۹۹ ص ۷۸-۷۹ / دستورالملوک ميرزا رفيعا, به کوشش محمدتقي دانشپژوه, مجله دانشکده علوم و ادبيات انساني, شماره مسلسل ۶۸ (۱۳۴۸) ص ۴۲۴. [21]- همان مجله ص ۷۹. [22] – مجلة «نگاه نو» شماره ۴, دي ماه ۱۳۷۰ ص ۳۸. [23] – ترکان به مردم غير ترک بخصوص تاجيک و فارس تات ميگفتند, گروهي از دانشمندان و زبانشناسان «تات» را واژه ترکي ميدانند و معتقدند که اين واژه نامي است که از سوي ترکان به زيردستانشان داده شده, زيرا «تات» در زبان ترکي معني: خوار, پست بيگانه دارد (قاموس عثماني: تات= ذليل) پروفسور مارکوارت آلماني واژه «تاجيک را ترکيبي از دو قسمت تات» (= زيردست), جيک (= ادات تصغير ترکي دانسته), آنرا «زيردست کوچک» معني کرده است. [24] – سيري در تاريخ زبان و لهجههاي ترکي, دکتر جواد هيئت, ص ۱۷۱. [25] – وقتي من با مترجم کتاب «در باب صفويان» راجر سيوري تماس گرفتم و پرسيدم آيا شما در ترجمه خود از کدام کلمه انگليسي, مفهوم «ايراني» را استنباط کردهايد گفت از کلمه (Persian) که در اينجا معني فارس را ميدهد نه ايراني را. [26] – مترجم هر جا به کلمه «persian» . رسيده آنرا مطابق ميل خود «ايرانيان» و يا تاجيکان ترجمه کرده در حالي که اين کلمه معني «فارسها- پارسيان» را ميدهد. چه, صفويان و قزلباشان هم در محدودة جغرافياي ايران زندگي ميکردند و ايراني به حساب ميآمدند. [27] – «درباب صفويان» راجر مروين سيوري, ترجمه رمضان علي روح الهي, نشر مرکز, ۱۳۸۰ صص ۲۶۰-۲۶۱. [28] – ايران عصر صفوي, راجر سيوري, ترجمه کامبيز عزيزي ص ۷۲, نشر مرکز ۱۳۷۲. [29] – روزنامة ايران ۸۱/۵/۲۱ , شماره ۲۵۴۸ ستون «عبور از پل فيروزه»
کیتابین ایچینده کی لر
4- رابطه هويت ملّی و هويت قومی در بين جوانان تبريز
5- چشم انداز آتی ناسيوناليسم قومی در آذربايجان ايران
—الف- عوامل مؤثر بر شکلگيری ناسيوناليسم قومی
—ب- وضعيت ناسيوناليسم قومی در آذربايجان
—د- پايگاه اجتماعی و شيوه های طرح مطالبات قومی
6- واقعيتهای تاريخی و بافت جمعيتی کشور
8- ترکان و زبان ترکی در آئينه تاريخ و ادبيات
9- فارسی دری, زبان مهاجر يا بومی در ايران؟
10- سيمای ترکان در آثار شعرای فارسی گوی و مورخين مشهور
12- اهميت زبان ترکی در ايران در قرون گذشته از ديد مورخين, سياحان و ديپلماتهای خارجی
13- در ذکر شمهاي از شمايل و فضايل خاصة پادشاه جمجاه خلدالله ملکه و سلطانه
14- دغدغه ناسيوناليستهای افراطی
15- آذربايجان تاريخی و محدوده آن از نظر مورخين