ترکان
و
بررسي تاريخ, زبان و هويت آنها در ايران
حسن راشــــــــــدی
آذربايجان و ايران
محمدامين رسولزاده
جرايد تهران ورود هيأت نمانيدگان ما را که به نام جمهوري ما به تهران رسيدهاند تبريک گفته و با آن تبريک موضوع مقاله ما را که در تحت عنوان «ما و ايران» بحث کرديم تجديد نموده و در خصوص آذربايجان نه, بلکه در روي اسم آن شروع به بحثهاي طولاني و مفصل نمودهاند.
جرايد تهران که در مقدم و پيشاپيش آنها روزنامة محترم «ايران» است, دلگيري خود را از اسم «حکومت جديدالتولد اسلامي» قيد کرده و براي آنکه سردي و برودت دو ملت برادر رخ ندهد تغيير اسم آذربايجان را تکليف ميکند. جرايد ايران ميگويند, حق نداريم به مملکت خود که عبارت از قسمتي از قفقاز است نام آذربايجان بدهيم. اين اسم حق يک ايالتي از ايران است که از قديم الايام آذربايجان ناميده ميشده.
ما در اينجا از نقطه نظر تاريخي, نژادي, جغرافيايي حق داشتن يا نداشتن تسميه آذربايجان را اثبات و به اين مناسبت قبل از بيان ملاخطات خود, به ادّله و استدلالات رفيق محترم خودمان, (يعني روزنامه ايران) ميخواهيم قبلاً يک مطالعه درميان نهيم. ما ميخواهيم مطبوعات ايران در اين خصوص دقت کنند که آذربايجان قفقاز از کلمه آذربايجان بيش از يک معناي جغرافيايي يک معناي ملّي را اراده کرده و زيادتر کلمه را براي اين معني و مقصود استعمال ميکند.
در دنيا تنها يک قطعه آذربايجان نيست, بلکه يک جماعت آذربايجان نيز وجود دارد اين جماعت يک ملّتي از نژادهاي ترک است که به يک لهجة مخصوص به خود تکلم کرده و همين ملّت است که رفيق ما «ايران» به آن اسم اتراک مسلمان قفقاز ميدهد. کلمة آذربايجان که به تعبير ديگر اتراک مسلمان قفقازي گفته ميشود, اگر ممکن باشد از نقطه نظر جغرافيايي آن را جرح و تعديل کرد, از نقطه نظر ملّيت و نژادي انکار کردن آن ممکن نيست. زيرا من نميتوانم فرقي و امتيازي احساس کنم که اتراک گنجه و ايروان و ايالت بادکوبه را از اتراک محال قراچه داغ, تبريز, خلخال, مراغه, اردبيل جدا نمايد.
عينلسان, عين عادت, عين مذهب و همچنين ساير مشخصات چه در اينجا و چه در آنجا به يک نحو حکمفرماست. تنها در مدت چند سال گذشته که يک حيات سياسي عليحده زندگي کرده يک قسمت در تحت سياست ايران و قسمتي ديگر در تحت سياست روس بود, تأثيرات اين حيات سياسيه مختلف هنوز در بين موجود است.
اتراک مسلمان قفقاز را مثل اتراک مسلمان ايران يک اسم معروفي است که به آن ناميده ميشوند: يعني ترک آذربايجان. شيروان قديم, آران, بردعه, مغان, آلبانيا, بسفرجان[1] و بالاخره گنجه و بادکوبه و ايروان و کليتاً ولاياتي که امروزه جمهوري آذربايجان را تشکيل ميدهند اگر از نقطه نظر جغرافيا, انکار داشتن حق اين اسم نسبت بدانها شود, نسبت به يک ملّتي که به ترکي آذربايجاني متکلمند و اکثريت آن نقاط را تشکيل ميدهند جرح و انکار ممکن نيست. حکومت نوزادي که در نتيجه محاربه بزرگ و انقلاب بينظير به وجود آمده, براي تکيهگاه خود مباني خيلي قوي و صحيح در دست دارد. مبناي قوميت, ملاحظات استراتژي, تاريخي, جغرافيايي, ملاحظاتي هستند که در درجة دوم و سوم ميآيند. براي تأسيس يک حکومت جديد قبل از هر چيز وجود يک ملّيت متحد لازم است. ميگويند «اسم خود را تغيير دهيد تا ما شما را چون برادر بزرگ در آغوش گيريم, و گرنه ما از شما مکّدر و ظنين خواهيم بود.» از ما چرا ظنين هستيد؟
بايد تصور کنيم که چنين گمان کردهاند که از گفتن نام آذربايجان که اسم يک ولايت ايران است به مسماي آن نيز چشم داريم. جمهوري ما قبل از جمهوريت مکرر به دفعات قطعياً اين معني را اعلام کرد که دعوي مختاريت آذربايجان به هيچوجه به جنوب ارس راجع نيست. باز بالفعل هم اين را اثبات ميکنيم. در مقابل اين شبههها چند بيان ميکنند از قبيل اينکه يک وقتي هم ارامنه ميگفتند مقصد ما فقط ارمنستان عثماني است, ولي سپس دعوي خود را تعميم داده شامل تمام ارمنستان نمودند. (ايران نمره ۴۱۴) اين مثال, يعني قياس کردن جمهوري آذربايجان را با ارامنه ما را وادار ميکند که بيش از اسم به طرف مسمي متوجه شويم(؟!)
عجبا, چه تصور ميکنند, برادران ايراني ما چه فکر ميکنند, آيا اگر اين حکومت جمهوري مسلمان اسم خود را تغيير دهد يا به قول آنها حکومت ترک قفقاز بگذارد, براي آنها خطر و ضرر نخواهد بود؟ اگر حکومت ايران به طوري که از مطبوعات اروپا مستفاد ميشود به فکر توسعه اراضي خود به حساب زاقفقاز نباشد بالطبع از براي خود هيچ امر خطرناکي ديگري تصور نخواهد کرد؟ چون که حکومت جديدالتشکيل, خود را حکومت غير متجاوز اعلام کرده, و نسبت به او تنها مساعدت لازم است, اعتماد لازم است.
اگر اعتماد در بين نباشد چه اين اسم يا اسم ديگر در سوء ظن فرقي نداشته و براي اسامي اهميتي نخواهد ماند. مثلاً اگر جمهوري ارمنستان که چشم طمع به اراضي عثماني دوخته, اسم خود را ارمنستان نگذاشته, حکومت آرارات نهند از تعديات خود صرف نظر خواهد کرد؟ يا بر عکس. مثلاً يک حکومت ارمني در اراضي عثماني تشکيل شده نام خود را حکومت وان بنهد, مادامي که در فکر توسعه خود تا قرهباغ است اگر نام خود را ارمنستان هم نگذارد ازاين فکر فارغ نشده و منصرف نخواهد گرديد. نميدانم تنها از اسم ما است که با اسم يکي از ولايات ايران مشتبه ميشود يا اين که بايد بگوييم اين تکدر از مسماي ما که با حالات و روحيات آذربايجان ايران تماس دارد پيش آمده است.
مسئله اگر تنها به اسم راجع بود آنقدرها اهميت نداشت. در تاريخ عالم بينالملل تا کنون ديده نشده است در سر اسم اختلاف ظاهر شود, در تاريخ اسلام هم انشاالله ديده نخواهد شد. به نظر چنين ميآيد که پايدار بودن يک حکومت اسلامي مستقل که آذربايجانيان شمالي نهر ارس آن را تشکيل داده باشند, براي ايران داراي منافع است.
اگر نشرياتي که شايع شده که هيأت نمايندگان ايران در پاريس از زاقفقاز اراضي ميخواهند, صحيح باشند, آن وقت ما حق خواهيم داشت تصور کنيم حکومت ايران طريقة ديگر غير از آن چه ما ميپيماييم در نظر دارد. . .
ميگويند اسم قفقاز عليحده و اسم آذربايجان عليحده است. هر کدام براي مملکتي عليحده وضع شدهاند در اين مسئله هيچ شبهه نيست. ليکن تقسيمات اداري که دولت روس در ديروز کرده باکو و گنجه و ايروان را قفقاز يا زاقفقاز ناميده, موجب نميشود که قسمتي از باکو و گنجه و ايروان آذربايجان نباشد. مثلاً شمسالدين سامي بيک در کلمه شمکور که نزديک گنجه است صحبت کرده ميگويد: در تاريخ دويست و چهل از طرف (بفا) والي آذربايجان و آزاد کرده معتصم آباد شده به متوکليه موسوم گرديد.
بعضي ايالت گنجه و به تعبير قديمتر آران و بردعه و حوالي آنها داخل در ولايت قفقاز بودهاند. همانطور که قفقاز اسم عام و شامل ولايت و نواحي مختلفه است, اسم آذربايجان هم عام بوده و شامل اسامي اداري و تاريخي و جغرافيايي زياد از قبيل قرهداغ, خلخال, مغان, آران, بردعه, ايروان, نخجوان, باکو است.
ميگويند جزء را نميتوان به نام کل ناميد و براي اثبات اين ملاحظه استدلال به کلام بزمارک و مناقشه بين او و اطريش هنگري نمودهاند. ليکن اين هم صحيح نيست. زيرا ما در موقع تشکيل حکومت آذربايجان به دولت ايران نگفتيم از اسم آذربايجان صرف نظر کنيد. چون ما آذربايجانيها در موقع تشکيل حکومت خود اگر به ايران ميگفتيم از اسم آذربايجان دست برداريد, آن زمان نا ناحق گفته بوديم…».[2]
پايان
مهرماه ۱۳۸۴
قایناق لار :
[1] – بلاسجان. [2] – آذربايجان در موج خيز تاريخ, صص ۸۴-۷۸ / ايران, ش ۴۴۰, ۱۷ شعبان ۱۳۳۷/ ۷۷ ثور ۱۲۹۸.
کیتابین ایچینده کی لر
1- مقدمه
2- باشلانیش
3- تحریف تاریخ
4- رابطه هويت ملّي و هويت قومي در بين جوانان تبريز
5- چشم انداز آتيناسيوناليسم قومي در آذربايجان ايران
—الف- عوامل مؤثر بر شکلگيري ناسيوناليسم قومي
—ب- وضعيت ناسيوناليسم قومي در آذربايجان
—ج- ايدئولوژي قومي
—د- پايگاه اجتماعي و شيوههاي طرح مطالبات قومي
—۱- نخبگان و فعالان قومي
—۲- دانشجويان و تحصيلکردگان
—۳- تودههاي اجتماعي
—نتيجه گيري
6- واقعيتهاي تاريخي و بافت جمعيتي کشور
7- کسروي و تحريفهاي او
8- ترکان و زبان ترکي در آئينه تاريخ و ادبيات
9- فارسي دري, زبان مهاجر يا بومي در ايران؟
10- سيماي ترکان در آثار شعراي فارسي گوي و مورخين مشهور
11- چهره ترکان از نظر ژنتيکي
12- اهميت زبان ترکي در ايران در قرون گذشته از ديد مورخين, سياحان و ديپلماتهاي خارجي
13- در ذکر شمهاي از شمايل و فضايل خاصة پادشاه جمجاه خلدالله ملکه و سلطانه
14- دغدغة ناسيوناليستهاي افراطي
15- آذربايجان تاريخي و محدودة آن از نظر مورخين
16- جمهوري آذربايجان و بحث بر سر اين نام